۱۳۹۴ مهر ۲۴, جمعه

کرکسان برمزار شاهرخ

شاهرخ زمانی ، کارگرکمونیست وفعال کارگری به دست جانیان رژیم اسلامی سرمایه ، درزندان به قتل رسید . شاهرخ ازاحترام خاصی درنزد مدافعان جنبش کارگری ، کمونیستها وحتی هرانسان آزادیخواه غیرکمونیست نیزبرخورداربود . اوقاطعانه به دفاع ازنظریات خود پرداخت وبامقاومت قهرمانانه اش درزندان ، حماسه آفرید . ازشاهرخ ، چه پیش اززندان وچه ازدرون زندان ، نوشته ها وگفتاری چند ، برجای مانده است که نشان دهنده ی نظروراه سیاسی وی می باشند . اگربه این منابع رجوع شود ، به سادگی می توان پی برد که وی درهمان حالیکه با افراد ی چند با نظریات متفاوت ازیکدیگرتماس داشت وازاین طرق ، نوشتجات وگفتارخودرا برای پخش انتقال می داد ، هیچگاه ودرهیچ موردی ، هم سازمانی ویا هم فکری با هیچ تشکل سیاسی را بیان نکرد . لیک هنوزهفته ای ازقتل شاهرخ نگذشته بود که اندک افرادی ازیک تشکل خاص ، تنها به دلیل دریافت این یا آن نوشته ازشاهرخ مدعی پیوستگی شاهرخ به آن جرگه تروتسکیستی شدند. تصور براین بود که این جماعت پس ازچندنوشته ی افشاگرانه ی آقای محمد اشرفی ، دست ازاین مرده خواری سفیهانه وفریبکارانه بردارد،  لذاضرورتی برافشاگری بیشترنیست. ولیکن پافشاری آن جماعت برادعاهای دروغین وبخصوص مصاحبه اخیرآقای مازیاررازی ، باطل بودن چنین خوش بینی را نشان می دهد ، پس ضرورت دارد که  کماکان   به افشای سودجوئی ریاکارانه ی این جماعت ادامه داد.  
مازیاررازی درآن مصاحبه تحت عنوان " میراث شاهرخ زمانی " مدعی است که : " شاهرخ براین اعتقاد بود که برای سرنگون کردن سیادت دولت سرمایه داری ، نیازبه حزبی است که متکی برتجارب انقلاب اکتبر، حزبی که توسط بلشویکها ومشخصاً دررأس آن لنین درانقلاب اکتبرساخته شد " . شاهرخ به کرات باورخود به لنینیسم وحزب لنینی رااعلام میدارد . اما اوآغازسازماندهی حزب بلشویک را برخلاف ادعای دروغین رازی " درانقلاب اکتبر " نمی داند . حزب بلشویک بنابرابتکارورهنمود لنین پس ازانشعاب دردرون حزب سوسیال دموکرات روسیه درکنگره دوم این حزب ایجاد شد . شاهرخ  در نوشتجات خود برخلاف آقای رازی هیچگاه دست به تحریف تاریخی نمی زند ونزدیک به چهارده سال ازتاریخ حزب بلشویک راازیاد نمی برد . چرا رازی به چنین تحریف مسخره ای دست میزند ومدعی ایجاد حزب بلشویک " درانقلاب اکتبر" می شود ؟ او به نیت خاص می خواهد مدعی شود که تروتسکی نیزدرساخت حزب بلشویک شرکت داشته است . تروتسکی چهارماه پیش ازانقلاب درششمین کنگره حزب بلشویک برای اولین باربه عضویت حزب بلشویک درآمد . چرارازی تلاش دارد شش کنگره حزب بلشویک و نزدیک به چهارده سال ازتاریخ این حزب را بایک چرخش قلم یا گردش زبان ازتاریخ حذف کند ؟ علت دراین است که درتمامی آن زمان تروتسکی علیه حزب بلشویک ولنین ، فحاشی ولجن افکنی به راه انداخت وگه درهمدستی با منشویک ها بود وگه ناله های انحلال طلبی سرداد. لنین عمدتاً درمقاله " چه باید کرد؟ " ایده خودرادرموردایجاد حزب راستین کارگری به نگارش درآورد . به هنگام ایجاد حزب بلشویک ، تروتسکی اززمره منشویک ها بود وعلیه لنین وحزب لنینی ، این چنین موضع  گرفت : " مردگان اراده ی خودرابه زندگان تحمیل کردند . به ما بجای قروض گذشته ، سفته یک ربا خوارداده میشود .... البته منظورمادراینجا نفی مسئولیت شخصی رفیق لنین درکنگره دوم حزب کارگرسوسیال دموکرات روسیه نیست . این مرد ، با انرژی و ابتکاری که دروی طبیعی است ، نقش یک اخلا گررا بازی کرد " ( تروتسکی – گزارش هیأت اعزامی سیبری ازکنگره دوم ) . ودر سال بعد نوشت : " این حقیقت اتفاقی نبوده ، بلکه نشانه ی عینی ایست ازاینکه رهبرارتجاعی حزب ما ، رفیق لنین که مدافع شیوه تاکتیکی ژاکوبینیسم شده ، مجبوربه دادن چنین تعریفی ازسوسیال دموکراسی گشته که چیزی جزتلاش تئوریکی درنابودی طبقاتی حزب مانیست، آری تلاش تئوریکی که ازنظرات برنشتاین خطرکمتری ندارد "( تروتسکی ـ وظایف سیاسی ماـ 1904) .  حزب بلشویک علیرغم تمامی تهدیدات تزاری ، کارشکنی های منشویک ها وتروتسکی ، روزبه روز قوی تر وآبدیده شد وتوانست دربین طبقه کارگرمحبوحیت ارزنده ای کسب کند .  درحالیکه حزب بلشویک دردوران استبداد استولیپینی به مبارزه ای قاطع علیه تزاریسم وجلب کارگران به مبارزه ادامه می داد ، تروتسکی به جرگه انحلال طلبان پیوسته وعلیه حزب بلشویک به هرخس و خاشاکی دست می زد . ایزاک دویچرکه درتروتسکیست وضداستالین بودن اوشکی نیست درباره زندگی سیاسی تروتسکی دراین دوره خفقان چنین می نویسد : " سالهای 1907 ـ 1914 ازلحاظ عملکرد سیاسی ، فصل بی حاصلی اززندگی اورا تشکیل میدهد.... نوشته های او ....حاوی مطالب برجسته ژورنالیستی ونقدهای ادبی بودند ، اما حتی یک نوشته مهم درموردتئوری سیاسی درآنها یافت نمی شود.... لیکن دراین دوران لنین به کمک یاران اش درجریان ساختمان وپیشبرد حزب خود بود. کسانی چون زینویف ، کامنف ، بوخارین وبعدها استالین به موقعیتی نزدیک می شدند که آنها راقادربه ایفای نقش رهبری دراکتبرمی نمود" . لنین چه خوب درمورد این دوره اززندگی سیاسی تروتسکی گفته بود : " هدف تروتسکی آنست که باخاک پاشیدن به چشم کارگران ، انحلال طلبی را مخفی کند .... درموردچنین فردی باید وی رابه عنوان دیپلماتی ازپست ترین قماش رسوا کرد " ( لنین ـ درباره دیپلماسی تروتسکی ویک پلاتفرم حزبی مشخص ـ دسامبر1911 ) .
شاهرخ با آقای رازی ونظریات سیاسی این شخص وهم فکرانش اززمین تاآسمان تفاوت داشت . شاهرخ به لنین ولنینیسم اظهاروفاداری میکرد وبرحقانیت وکمونیستی بودن حزب بلشویک ازهمان روزایجاد آن یعنی کنگره دوم حزب صحه میگذاشت وبرخلاف رازی وتروتسکیستها ، زمان انقلاب اکتبروعضویت تروتسکی را آغاز حیات حزب بلشویک نمی دانست . شاهرخ با صراحت تمام وفاداری خود به حزب بلشویک ( ازهمان زمان آغاز واقعی ونه ساختگی آقای رازی ) وخط کشی سیاسی باتروتسکی را این چنین روشن کرد : " برخی ازاپورتونیستها مانند گرایشات تروتسکیستی علیرغم اینکه خود را ادامه دهنده ی لنینیسم ومارکسیست انقلابی معرفی می کنند اما دریک نا آگاهی تاریخی که ازسالهای بروزاختلاف بین بلشویکها با منشویکها که تمام هم وغم خود رابرای آشتی دادن صرف می کرد گیرکرده اند وبرای اینکه مستقیماً بالنینسم درگیرنشوند درموردآگاهی سوسیالیستی دچارانحراف بینابینی ذاتی این گرایش شده " اند . وادامه میدهد : " این گرایش ازبدوتولدش بینابینی بوده است که حتی لنین درمقاله انحلال طلبان و....که به تاریخ 1914 نوشته است ، تاریخچه نوسانی ودمسازانه تروتسکی را به صورت سال شمار می آورد " ( انقلاب سرخ شماره دوم ) . آیا صریح ترازاین میتوان علیه تروتسکی وتروتسکیستها وضد لنینیستها موضع گرفت ؟ آیا باورکردنی است ، کسی که علیه تروتسکی وتروتسکیسم موضع دارد ، یک گروه تروتسکیستی رابه عنوان تشکل مطلوب خود نشان دهد وبه آن بپیوندد ؟ مازیاررازی درباره ی شاهرخ ، چنین ادعای دروغینی راطرح می کند . اودرهمان مصاحبه می گوید : " آن ابزاری که شاهرخ برای تداوم بخشیدن این میراث به جاگذاشت ، یک کمیته بود وآنهم کمیته اقدام کارگری است " وادامه می دهد : " انتخاب کمیته اقدام کارگری درمقابل دهها کمیته ی دیگرومتصل کردن سیاسی وتشکیلاتی خود به کمیته اقدام کارگری کاملاً حساب شده وازروی تحقیقات پیشین ودیدن تجارب قبلی بوده است " . درکجای این جهان پهناورسابقه داشته است که فردی با اعلام موضع وفاداری کامل به لنین ولنینیسم ومخالفت با تروتسکی وتروتسکیسم ، حتی ازروی ناچاری ، آمادگی عضویت دریک تشکل تروتسکیستی راکرده باشد که بتوان مدعی شد ، شاهرخ می تواند دومین نفرباشد . چنین ادعای شیادانه ای ، به تمسخرگرفتن مبارزات وزندگی سیاسی شاهرخ است . ساده لوحان امکان دارند بپندارند ، شاید جناب رازی خواب نماشده ودرمصاحبه خوابِ خوش خودرابازگومی کرده است !!
بازگردیم به افشای دروغهای آقای رازی درمورد شاهرخ و آنهم اززبان وقلم شاهرخ . شاهرخ با ایده گرفتن ازمقاله ی " چه باید کرد ؟ " لنین ، چگونگی ایجاد حزب کمونیست را ازطریق پیوند مارکسیسم ـ لنینیسم با جنبش کارگری ، تشکیلات مخفی ، هسته مرکزی مخفی متشکل ازانقلابیون حرفه ای وانتشارنشریه سراسری می داند وازنظرروابط درون تشکیلاتی بر مرکزیت دموکراتیک، ردوبدل نظریات ومباحث درونی وتبعیت اقلیت ازاکثریت، تکیه میکند. کدام یک ازاین شروطی که شاهرخ می شمارد با مذاق تروتسکی سازش داشت که بتوان مدعی شد ، شاهرخ دریک تشکل تروتسکیستی عضویت داشته است . درمورد طرح لنین برای ایجاد حزب بلشویک ومبارزه تروتسکی علیه حزب لنینی بلشویکی دربالا مختصراً اشاره رفت . تنها اصلی راکه تروتسکی دردرون حزب بلشویک ، حتی پس ازپیوستن به آن حزب دراواسط 1917 درمورد خود پذیرا نبود ، اصل مرکزیت دموکراتیک وتبعیت اقلیت ازاکثریت بود . تروتسکی ریاکارانه ازدستورحزبی مبنی برامضای قراردا د صلح برست درمرحله اول خودداری کرد ودرصددِ عقد قرارداد بافرانسه برای ادامه جنگ باآلمان درآمد . تروتسکی دردستورحزبی برای آزادسازی تمامی اوکرائین خرابکاری کرد وبه جای آن خودسرانه حمله برای تسخیرورشورا پیش گرفت که باعث شکست ارتش سرخ وازدست دادن بخشی ازسرزمین شوروی شد . تروتسکی خودسرانه وبدون کوچکترین مشورت درون حزبی ، طرح نظامی کردن اتحادیه هارا دربیرون ازحزب مطرح ساخت که ازلنین تودهنی خوبی را گرفت . طرح تروتسکی وتعدادی دیگردربرابرطرح کمیته مرکزی درسال 1926 به بحث درون حزبی گذاشته شد که پس ازردوبدل کافی نظریات دوطرف ، طرح کمیته مرکزی 724 هزار رأی وطرح تروتسکی ویاران اش تنها 4000 رأی آورد . آیا تروتسکی درضمن حفظ نظرخود به تبعیت ازنظراکثریت حزب وکمیته مرکزی پرداخت ؟ نه . اوتلاش کردکه با کمک ایادی گاردسفید درمارش دهمین سالگرد انقلاب اکتبراخلال به وجود آورد وشعارهای ضدکمیته مرکزی وضد دولتی را به امید واهی قیام ورسیدن به قدرت ، به شعارآن روزتبدیل کند . تروتسکی درزمان جنگ داخلی می خواست تعدادی ازکمیسرهای حزبی را که بابرنامه های نظامی اوموافق نبودند ومی باید وظایف کمیساری خودراانجام میدادند به اعدام محکوم کرد واگردخالت به موقع کمیته مرکزی حزب نبود ، بسیاری ازاین کادرهای معتقد وراستین حزبی ، اعدام شده بودند . برای تروتسکی مفهوم اصل مرکزیت دموکراتیک چنین بود : تبعیت همه ازتروتسکی و آزادی عمل تروتسکی برای هرنوع عمل دلخواه وهرتصمیم فردی او . شاهرخ با این چنین تفسیری ازمرکزیت دموکراتیک هم خوانی نداشت . نوشته های اودراین مورد صراحت کامل دارند .
مدت زمانی است که برخی ازآکادمیستهای مدعی جانبداری ازمارکسیسم ازجمله ارنست مندل تروتسکیست به منظورمخدوش سازی خصلت کارگری حزب کمونیست ، سعی کردند که هرحقوق بگیررا به عنوان بخشی ازطبقه کارگرمحسوب دارند . متأسفانه چنین برداشت غیرمارکسیستی ازمفهوم طبقه کارگرمورد پذیرش بخشی از مدافعین طبقه کارگرکه حتی هیچ گرایشی به تروتسکیستها واین یا آن آکادمیست مارکسیست نما ندارند ، قرارگرفته است . شاهرخ بااین نظریه خط فاصل دقیق داشت.  لنین درتعریف طبقه نوشت : " طبقات به گروههای بزرگی ازافراداطلاق می گردد که برحسب جای خود درسیستم تاریخاً معین تولید اجتماعی ، برحسب مناسبات خود ( که اغلب بصورت قوانین تثبیت وتنظیم گردیده است ) باوسایل تولید ، برحسب نقش خود درسازمان اجتماعی کاروبنابراین برحسب شیوه های دریافت ومیزان آن سهمی ازثروت اجتماعی که دراختیاردارند ازیکدیگرمتمایزند " ( مقاله : ابتکارعظیم ) ودرست براساس همین تقسیم بندی دردونامه به مولوتف برای ارائه به کمیته مرکزی وکنگره حزب پیشنهاد کرد که " رفیق مولوتف : تقاضادارم پیشهاد زیررا به پلنوم کمیته مرکزی ارائه دهید : من برای افزایش دوره آزمایشی عضوجدید درحزب اهمیت خاص قائلم . زینویف این دوره راشش ماه برای کارگران ویک سال برای سایرین معین کرده است . من پیشنهادمیکنم که مدت زمان شش ماهه ی دوره ی آزمایشی تنها درمورد آن بخش ازکارگران مقررشود که کمترازده سال درکارخانجات بزرگ نبوده باشند ، برای سایرکارگران مدت زمان یکسال ونیم ، برای دهقانان واعضای ارتش سرخ دوسال وبرای تمامی بقیه افراد به مدت سه سال باشد . استثنائات درصورت توافق کمیته مرکزی وکمیسیون کنترل مرکزی مجازاست : ( درباره شرایط پذیرش اعضای جدید درحزب – نامه اول ، 24 مارس 1922 ) . لنین درنامه دوم خاطرنشان کرد که : " برای اینکه نه خود ونه دیگران رافریب دهیم می بایست تعریف از ً کارگر ً را بدین صورت مشخص سازیم که شامل کسانی می شود که براساس موقعیت زندگی خود به تفکرکارگری رسیده باشند . این امکان ندارد مگرآنکه انسان سالیانی چند درکارخانه کارکرده باشد واینهم نه برمبنای این یا آن نیت خاص جنبی ، بلکه اساساً به علت موقعیت اقتصادی واجتماعی زندگی " ( 26 مارس 1922 ) . شاهرخ به این موضع لنینیستی پای بند بود و با ارنست مندل وتروتسکیستهای ً نوین ً ودیگرکسانی که آگاهانه یا ناآگاهانه به مخدوش سازی  هویت طبقاتی کارگری می پردازند ، مرزبندی قاطع داشت . شاهرخ دربرخورد به حکیمی می نویسد : " حکیمی چگونه هویت طبقاتی – اجتماعی کارگران رادرلایه های میانی وخرده بورژوازی جدید حل می کند . وی می گوید : ً طبقه کارگرمنحصربه کارگرتولید کننده درکارخانه وبخش صنعت نمی شود.... پزشکی که ازدولت ویادرمانگاه خصوصی حقوق خودرامی گیرد ، پرستارو معلم ها ، بخش مهمی ازطبقه کارگرند ً . یکی ازانحرافات اپورتونیستی رایج که حکیمی هم به آن دامن میزند ، نفی هویت مستقل طبقاتی کارگران با توهمات پوپولیستی – پست مدرن برای دورکردن نیروهای کمونیستی ازسازماندهی سیاسی – انقلابی طبقه کارگربه عنوان نیروی اساسی انقلاب وحاکمیت ازمحیط های کارگری ، رایج کردن کلمه مزدبگیر به جای طبقه کارگرومعادل قراردان آن وحل آن درپوپولیسم خرده بورژوازی است .... به طورمشخص آیا یک معلم ، کارمند وپرستارکه هیچ ارتباط مستقیم با تولید کالا وارزش اضافی نداشته ورودرروی طبقه سرمایه دارنبوده ودرکی ازروند بهره کشی ندارند ، میتوانند آگاهی سوسیالیستی رادرروند کاردرانطباق با شرایط عینی شان جذب کنند .... هدف اپورتونیستهای پوپولیست پست مدرن ، سوسیال دموکراتها ازجمله حکیمی ازاین تجدید نظرطلبی آشکاردرزدودن مرزهای طبقاتی ودرهم آمیزی وحل صف مستقل طبقاتی کارگران ، مخصوصاً قسمت پرولتری آن درلایه های خرده بورژوازی جدید ، سازش طبقاتی وتبدیل طبقه کارگربه زایده ودنباله روی ازبورژوازی می باشد " ( مقاله : حکیمی خدمت گذارسرمایه داری راخوب بشناسیم ) .
شاهرخ درهیچ یک ازنوشته های اش کلمه ای درمورد " اقدام کارگری " نمی آورد وحتی کوچکترین اشاره ای به موجودیت چنین تشکلی  نمی کند . چگونه یک فعال کارگری وکمونیست می تواند به قول رازی به " انتخاب کمیته اقدام کارگری درمقابل دهها کمیته ی دیگرومتصل کردن سیاسی وتشکیلاتی خود به کمیته اقدام کارگری " دست زند ولیکن درتوشته ها وگفتارخود ازاکثرکمیته های کارگری درایران نام ببرد وهیچ اشاره ای ، حتی یک بار ، به کمیته ادعائی آقای رازی نکند ؟  گفته اند دروغ استخوان نیست که درگلوگیرکند . این درست است ، ولیکن آقای رازی فراموش کرده است که دیگران نیزنوشته های شاهرخ راخوانده اند وزندگی سیاسی اورا دنبال کرده اند وتنها ریشخند را نثاردروغگوئی های ایشان می کنند . شاهرخ درپیام خود به کارگران بافق می نویسد :  " تنها راه پیروزی زحمتکشان وحدت وتشکیلات است . سخن من روبه تشکل ها وفعالین کارگری ازجمله سندیکای شرکت واحد ، هفت تپه ، نقاشان تهران والبرز ، خبازان وفلزکارمکانیک ، هم چنین اتحادیه آزادکارگران ، کمیته های هماهنگی وپیگیری وکمیته های دفاع و.... است ، دوستان شما راخطاب قرارداده وتوجه شمارابه وضعیت کنونی طبقه کارگرونیازهای آن درجهت ایجاد تشکل وسازمان یابی جلب میکنم " . شاید آقای رازی معتقد باشد که شاهرخ ، اقدام ً کارگری ً را درآنجائیکه نقطه چین کرده ، منظورداشته است !! البته بعید نیست که آقای رازی وهم نظرانش روزی روزگاری یک نوشته جعلی ازشاهرخ را روکنند که اوتقاضای عضویت درجرگه تروتسکیستها راکرده است . به منظورجلوگیری ازاین تقلب به دونقل قول ازشاهرخ اشاره میشود . شاهرخ درتمامی نوشته ها وگفته های خود می آورد : " من شاهرخ زمانی عضوهیأت بازگشائی سندیکای نقاشان تهران وعضوشورای نمایندگان کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای کارگری " هستم . شاهرخ درهیچ جا اشاره ای به عضویت درتشکلی دیگروبه طورمشخص به " کمیته اقدام کارگری" نکرده است. گویا شاهرخ حدس زده بود که ممکن است درآینده ، برخی مکاران ودروغ گویان سیاسی برای کسب وجهه ی برباد رفته ، تلاش درانتساب شاهرخ به خود کنند ، ازاینرو باصراحت تمام اعلام کرده بود که به هیچ یک ازتشکلات موجود باورندارد . شاهرخ درمورد انتشارنشریه درخدمت به ایجاد حزب کمونیست میگوید : " البته نشریه باید غیرازنشریات موجود وکمیته سازمانده نیزغیرازکمیته های موجود باشند وهردوباید اززیربنا متفاوت ازنشریات موجود وباساختارواصول واقعاً کمونیستی ازصفرساخته شوند ، چون نشریات موجود ، کمیته های موجود وحتی احزاب وسازمانهای موجود مدعی کارگری هیچکدام واقعاً کارگری نیستند وبدون برقراری سلول ها وکمیته های کمونیستی مخفی درمحل کاروزندگی کارگران وتغییراصول فعلی خود ، پتانسیل تبدیل شدن به حزب کارگری رانیزندارند .... درنتیجه احزاب وسازمانهای موجود نه تنها برای طبقه کارگرمثبت نیستند ، بلکه مانع رشد وایجاد شدن حزب طبقه کارگرهستند ، یک فردانقلابی واقعی باید همه آنهارا کناربگذارد " ( مصاحبه باشاهرخ زمانی پیرامون حزب سیاسی طبقه کارگروویژگیهای آن ) . آیا ازاین واضح ترمی شود به مرزبندی با کمیته ها وسازمانهای موجود پرداخت . شاهرخ اظهارنظرمی کند که بایستی ازصفرشروع کرد ، کمیته های موجود یعنی ازجمله " اقدام کارگری " واقعاً کارگری نیستند ، برای طبقه کارگرمثبت نیستند و" یک فردانقلابی واقعی باید همه آنها راکناربگذارد " . چگونه می توان باورکرد شاهرخ که نه تنها هیچ یک ازکمیته ها واحزاب وسازمانهای موجود را پذیرا نیست بلکه حتی مانعی بر پیشروی جنبش کمونیستی می داند ، به یک باره بااشاره دست آقای رازی ودیگرهم جرگه ایها ی ایشان ، به یکی ازاین کمیته ها وآنهم ازنوع تروتسکیستی ، بپیوندد وبنابرگفته خود ، ماهیت انقلابی خودرابه زیرسئوآل ببرد . نه ، چنین چیزی امکان ندارد ، نقل قول بالا وآنچه که آورده شد روشن کننده ی موضع سیاسی شاهرخ ،  می باشند . آقای رازی تلاش دارد که هویت انقلابی شاهرخ رابه زیرسئوآل برده تا شاهرخ را به سطح خود نزول دهد .
خلاصه اینکه شاهرخ براساس نوشته ها ، گفتاروعمل سیاسی خود ازاوان جوانی ، نه تنها هیچگونه تمایلی به تروتسکی وتروتسکیسم نداشت بلکه آنها را " اپورتونیست وبینابینی " میدانست ، ایجاد حزب را براساس ایجاد حزب بلشویک ورهنمود لنینی که صددرصد متغایربامواضع منشویکی تروتسکی بود پیشنهاد می کرد ، لنین را به سانِ تروتسکی نه تنها " اخلال گر " ، "رهبر ارتجاعی " و " ژاکوبینیسم " نمی دانست بلکه به عنوان " معماربزرگ حزب وحکومت پرولتری" می شناخت ،  بامخدوش سازی هویت طبقاتی پرولتری به مانند تروتسکیستهای مُلهَم ازارنست مندل مرزبندی داشت ، هیچگاه ودرهیچ مورد ازجرگه " اقدام کارگری " به عنوان تشکلی مدافع جنبش کارگری نام نبرد و به روشنی اعلام داشت که کمیته ها وتشکلات موجود که شامل جرگه " اقدام کارگری " هم می شود      " برای طبقه کارگرمثبت نیستند " . 
هرانسان کمونیست می تواند بااین یا آن موضع گیری سیاسی واین یا آن اظهارنظرشاهرخ مخالف باشد ومجازاست که این مخالفت رابه صراحت بیان کند . منظورنویسنده ازبیان مواضع ونقل قولهائی ازشاهرخ نباید به معنای تأئید کامل آنها تعبیرشود . منظورتنها براین بود که به چند اختلاف مواضع اصولی شاهرخ با جرگه ای تروتسکیستی اشاره شده باشد تا همانگونه که لنین درمورد تروتسکی اظهارداشته بود که :  " درموردچنین فردی ، وی را باید به عنوان دیپلماتی ازپست ترین قماش رسوا کرد " ، درمورد جرگه ای نیز که با دروغ وشیوه های تروتسکیستی به تخریب چهره ی شاهرخ ، این فعال کارگری وکمونیست ، می پردازد ، بایستی   آنها را به عنوان دغلکاران سیاسی " ازپست ترین قماش رسوا کرد " . تنها احمقانه ترین افراد ودغلکارانی ازقماش  تروتسکی وپیروان او می توانند دروغ گوئی آقای رازی راباورکنند .
آقای رازی دردروغگوئی ، تقلب و" جعل رویدادهای گذشته " ( برگرفته از لینک زیر ) به سبک تروتسکی سابقه درخشانی دارد . یکی ازپیش کسوتان جرگه های تروتسکیستی ایرانی درمورد هم نظروهم اندیشه خود چنین می نویسد : " مازیاررازی درجنبش چپ ایران نسل انقلاب ، چهره ناشناسی است وخودت می دانی که نزدکسانی که بااو آشنائی سیاسی دارند به ویژه اعضای " حزب کارگران سوسیالیست " سابق ، پیشینه چندان خوشنامی ندارد واورا طرد کرده اند " ( مقاله : شهرفرنگ دنیای مجازاینترنت ) . برای مطالعه کامل ، خواننده رابه لینک زیررجوع می دهم.
http://www.hks-iran.org/sepehr/kaleidoscope.html
   نویسنده را درتأئید یارد استدلال لینک فوق واصولاً دعواهای درونی تروتسکیستها ی ایرانی ، دخالت وعلاقه ای نیست . اما زمانی که حیثیت سیاسی شاهرخ درمیان است وفردی وافرادی مشابه مذبوحانه تلاش دارند آنرا لجن مال کنند ، مراجعه به قضاوت های اخلاق سیاسی این سودجویان سیاسی ، وچه بهترکه اززبان یاقلم هم فکرانشان باشد ، ضرورت دارد ، همانگونه بررسی ایزاک دویچرازتروتسکی آورده شد .
علی رسولی 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر