۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه

دو شعر ... سياه مشق ١ ... سياه مشق ٢

 اسماعيل فتاحى کارگر فعال


سياه مشق1
اشك و آه و سكوت و فرياد 
و گاه گاهي 
گلويي فروبسته از بغض 
هق هق گريه هاي معصومانه شبانگاه 
صداي سنگين  گوش خراش زنجير برده گي

دنگادنگ ثانيه هاي مطول احتضار 
آهنگي جانكاه است 
سمفوني شكمي گرسنه 
بي خواب از فرط گرسنگي و بي تابي 
بي خوابي 
چرا ؟
تو آيا جوابش را نميداني ؟
تهي از نان سفره اي 
بريده نفسي 
و آن سوتر ديگري در انتظار مرگ است .
و زندگاني را در زنده ماني به احتضاري بس مطول نشستن 
چه دردي است ؟
مرگ را هر آن تجربتي.
به حصارت ميكشند 
ميزنند 
زنجير بر دستهايت 
به جرم انديشيدن 
گره ميزنند
آزاديت را به گرسنگيت
ميفروشند زنده مانيت را به بهاي كور بودنت 
تجارتيست عجيب
به دارت مي آويزند با طناب دين 
و انساني كه در ميان اين همه درد 
گمشده نامي ميجويد 
كه در عصر مدرنيته 
عصر جنگ فشنگ و فولاد 
در مرموز دنياي ابزار و مترسكان 
ناپيداست 
انسان :
واژه نمكسود تاريخي كه ارثيه اش درد است 
برهه اي كه انسان بودن به تكه ناني فروخته ميشود 
آي فدريكو گارسا لوركا 
برخيز 
اين بي همتان كمر به همت بسته اند 
روسفيد گردانند 
در ميان اوراق تاريخ 
گارد سياه سويل را 
==================================================================
سياه مشق 2
در تنگناي ديوارهاي قد علم كرده نابرابري 
در هجوم انتقام و التيام هاي در دل مانده 
فراسوي مهرهاي ناكرده و ناديده 
قلبم به سختي در سينه مي تپد انگار جا برايش تنگ است 
دلم تنگ ميشود 
لك ميزند  براي اندكي آواز 
سرد خاموش است به مثابه گوري هزار ساله 
آي خواهران من 
نابراداران من 
مهر چه شد 
در اين قحط سالي واژه 
برابري چه شد 
در اين نابرابر آباد 
در كدامين باديه 
به خاك سپرئيد عشق را 
با دستان كين آلود 
در ميان سفتي كدامين فولاد 
مهر را نهان كرده ايد ؟

                    اسماعيل فتاحي – شهريور نود سه –تبريز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر